جدول جو
جدول جو

معنی وهم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

وهم کردن
(فُ گُ کَ دَ)
تصور کردن. انگاشتن. (فرهنگ فارسی معین) : یعنی چونکه وهم کنی که او هست شد اندر عالم واجب آید... (دانشنامۀ علائی ص 54) ، تصور غلط کردن. پنداشتن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
وهم کردن
پنداشتن سمرا دیدن تصورکردن انگاشتن: (یعنی چونکه وهم کنی که اوهست شد اندر عالم واجب آید)، تصور غلط کردن پنداشتن
تصویری از وهم کردن
تصویر وهم کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ کَ دَ)
پنداشتن. گمان بردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گمان کردن و پنداشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به توهم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ گَ دی دَ)
در زبان کودکان، خوردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فُ جَ تَ)
آماس کردن. آماسیدن. باد کردن. رجوع به ورم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ شُ دَ)
دریافتن. فهمیدن. درک کردن. (یادداشت مؤلف) :
سخن ها را شنیدن میتوانست
ولیکن فهم کردن می ندانست.
نظامی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود اورا خیال.
مولوی.
تا کنی فهم آن معماهاش را
تا کنی ادراک رمز فاش را.
مولوی.
مگس را تو چون فهم کردی خروش
که ما را به دشواری آمد به گوش ؟
سعدی.
فهم سخن چون نکند مستمع
قوت طبع از متکلم مجوی.
سعدی.
تمام فهم نکردم که ارغوان و گل است
در آستینش یا دست و ساعد گلفام.
سعدی.
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیوبگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.
حافظ.
رجوع به فهم شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پیوستن. جمع کردن. گرد کردن. فراهم آوردن:
هر مال کز ولایت سلطان بهم کند
بر لشکر و خزینۀ سلطان برد بکار.
فرخی.
به صره زر بهم کردم و به بدره درم
همی روم که کنم خلق را از این آگاه.
فرخی.
چون بهم کردی بسیار بنفشه طبری
باز برگرد و به بستان شو چون کبک دری.
منوچهری.
نکرد از بزرگان عالم جز او
کسی علم و ملک سلیمان بهم.
ناصرخسرو.
بهم کرده کنیزی چند جماش
غلام وقت خود کای خواجه خوش باش.
نظامی.
به گیتی هر کجا درد دلی بود
بهم کردند و عشقش نام کردند.
عراقی همدانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فهم کردن
تصویر فهم کردن
دانستن گرفتن هوشیدن دریافت کردن مطلبی را فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام کردن
تصویر وام کردن
قرض گرفتن: (هوافسرده بحدی که وام کرده مگر برودت از دم بد خواه شاه عرش جناب) (وحشی) وام گزاردن (گزاشتن) : پرداختن قرض تادیه دین: (دستوری خواه بنده را تبه نشابور بازگردد و وام بگزارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام کردن
تصویر وام کردن
((کَ دَ))
قرض گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تورم کردن
تصویر تورم کردن
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ازهم کردن
تصویر ازهم کردن
تشخیص دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
لتنتفخ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
Swell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
enflammer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
набрякати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
bengkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
inchar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
hincharse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
puchnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
سوجنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
บวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
膨れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
להתנפח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
zwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
膨胀
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
kuvimba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
부풀다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
ফোলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
опухать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
gonfiarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
anschwellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
सूजना
دیکشنری فارسی به هندی